از خاطرات کاوی کنج
بابایی برام گفت که یکی از روزای هفته ی پیش که باهاش تلفنی صحبت میکردین ماجرای اون روزِ کاوی کُنج رو براش تعریف کردی. برات یادگارش می کنم چون تجربه ی اجتماعی بسیار زیباییه. گفته بودی: بابا یادته کلاس خاله هما مهرآیین یه پسره بود اسمش ایلیا بود موفرفری، اون امروز اومده بود مدرسه طبیعت. من توی حیاط پیداش کردم رفتم بهش گفتم تو مشهدی نیستی؟ درسته؟ اون گفته چرا من مشهدی ام! گفته م خب مهرآیین که بودی؟ گفته آره، بوده م . ... و کلی اونروز رو با هم بازی و کسب تجربه کرده بودین. از اهداف مدرسه ی طبیعت، تجربه ی یادگیری و اکتشاف در کنار جمع دوستان و بچه های دیگه ست و این خاطره ی تو حکایت زیباییه که در هر سنی بسیار لذتبخشه. د...